کسی پشت سرم آب نریخت...
کاشکی بودی و می دیدی چجوری من جون میدادم
چطور تو اون سر و صدا نفس رو بیرون می دادم
کاش صورتم رو می دیدی آبی بودش رنگ کبود
چشام به دنبال تو بود میون جمعیت و دود
با چشمای بی رمقم دنبال تو تو شلوغی
همون که عاشقش بودی نداشت بگه هیچ دروغی
چشمای خیسم رو میگم وقتی نمی کردی نگام
می گفتی شرمت میشه که چشات بیفته تو چشام
دستام دیگه جونی نداشت که اشکاتو پاکش کنن
دلی که واست می تپید دیگه باید خاکش کنن
چشمای من مثل بارون دونه دونه هی می بارید
خورشیدو دیگه ندیدم اصلا بازم بهم تابید؟
کجا بودی وقتی شبا بدون تو ضجه زدم؟
چرا ولم کردی تو باز چرا مگه خیلی بدم؟
کاشکی بودی و می دیدی اونی که بی تو نمی موند
چجوری هی یکی یکی همه رو از خودش می روند
کاش بودی و غروری رو که دوست نداشتی می دیدی
چطور شکست و خرد شدم با همه ی نا امیدی
آره گلم تموم شدش گلایه ها و غصه هام
دیگه جدام از این جهان دیگه کسی رو نمی خوام
اومده بودی پیش من چشمات پره پشیمونی
با غصه و ضجه و اشک گفتم پیشم نمی مونی؟
چیزی نمی گفتی به من لبات پره ناله و آه
با اون چشای مهربون کردی منو بازم نگاه
تو گور سرد و تاریکم منو یه دنیا بی کسی
نه اشکامو کسی می دید نه بود منو همنفسی
بلند شدی تا که بری چشات رو یه نوشته موند
دلت نیومد اما خب شعر رو سنگ قبرو خوند
نوشته رو قبر ترم طفلکی از خودش گریخت
با گریه می رفت و کسی پشت سرش آب نریخت...
(مهتاب شب)